حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

والتر فرنتس-عکاس و فیلمبردار

۵۰۷ بازديد


والتر فرنتس
 (آلمانی: Walter Frentz‎) (زاده ۲۱ اوت ۱۹۰۷ – درگذشته ۶ ژوئیه ۲۰۰۴) فیلم‌بردار، تهیه‌کننده و عکاس اهل آلمان بود.

فرنتس در هایلبرون به‌دنیا آمد. وی در دوره رایش سوم به‌عنوان فیلم‌بردار برای لنی ریفنشتال کار میکرد.وی از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ وی از بسیاری از رهبران آلمان نازی، از جمله آدولف هیتلر، عکاسی میکرد.

وی در سال ۲۰۰۴ در اوبرلینگن درگذشت.

روایت عکاس فرانسوی از انقلاب ایران

۴۹۵ بازديد


مجموعه عکس‌های «میشل ستبون» از انقلاب اسلامی ایران در 336 صفحه و با 270 قطعه عکس به دو زبان فارسی و انگلیسی توسط نشر انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس به چاپ رسیده است.

 

به گزارش فارس، همزمان با آئین افتتاحیه پنجمین دوره «10 روز با عکاسان» عصر نوزدهم آذر، کتاب عکس «میشل ستبون» با عنوان «روزهای انقلاب» رونمایی شد.

 

مجموعه عکس‌های «میشل ستبون» از انقلاب اسلامی ایران در 336 صفحه و با 270 قطعه عکس به دو زبان فارسی و انگلیسی توسط نشر انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس به چاپ رسیده است.

 

میشل ستبون فعالیت حرفه ای خود را با معماری آغاز نمود و در سال 1978 به عکاسی روی آورد تا در کسوت عکاس خبری و جنگ، حوادث کشورهای ایران،السالوادور،افغانستان،پاکستان و دیگر نقاط را برای آژآنس سیپا و سپس بلک استار پوشش دهد. در پایان دهه هشتاد میلادی، وی کار خود را با پروژه های عکاسی بین المللی در مغولستان ، هنگ کنگ و آلبانی برای آژانس های رافو و سیگما آغاز کرد.

 

در سال 1990 تصمیم گرفت بار دیگر به عنوان عکاس آزاد روی پروژه های بلند مدت تمرکز کند و فعالیت او در این زمینه همچنان ادامه دارد. تا کنون مجموعه عکس های او در نشریاتی نظیر نیویورک تایمز،ژئو لایف،پاریماچ و غیره منتشر شده و یازده جلد کتاب از او به چاپ رسیده است. ستبون در کنار عکاسی خبری به عکاسی هنری و چاپ کتاب نیز مشغول بوده و عکس هایش در سراسر جهان به نمایش در آمده اند.

محمدعلی برنو- عکاس

۴۹۳ بازديد


محمدعلی برنو در شاخه عکاس خبری فعالیت می کند و از سال 1392 عکاس ریاست جمهوری اسلامی ایران در دولت حسن روحانی می باشد.

  • شروع کار عکاسی خبری از سال ٧٨ در روزنامه ابرار و پس از آن همکاری با روزنامه های ایران، همشهری، صبح ورزش، جهان فوتبال، نود، خبرگزاری ایلنا

  • کارشناسی عکاسی از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران

  • ٣ دیپلم افتخار از بنیاد لوسی آمریکا در سال ٢٠١۴

  • ipa-int’l photograghy awards

  • عکاس سال اروپا در سال ٢٠١۴ در جشنواره px3

  • نشان طلای عکس خبری سال ٢٠١۴ px3 فرانسه

  • نشان طلای عکس سیاسی سال ٢٠١٧ px3 فرانسه

  • ٢ دیپلم افتخار از جشنواره px3 در سال ٢٠١٧

  • کسب چندین مقام از جشنواره های عکس ایران

  • انتشار عکسها در مجله نیوزویک،آژانسکوربیس- سیپاپرس فرانسه و نشریات و رسانه های داخلی و خارجی

  • عکاس ریاست جمهوری از سال ۱۳۹۲

محمود عبدالحسینی-عکاس

۴۹۳ بازديد


محمود عبدالحسینی عکاس و مدرس عکاسی

عبدالحسینی  در توصیه به عکاسان جوان نیز گفت: «در این سال‌ها سه نکته در ذهن من نقش بسته است. اول از همه بحث شناخت دقیق، پس از آن برقرار کردن ارتباط درست با سوژه و در نهایت نیز داشتن روابط عمومی خوب است. به نظر من این سه محور باید مورد توجه کسانی قرار گیرد که دوربین به دست گرفته‌اند.

حاج محمود عبدالحسینی عکاسی را از سال ۵۹ آغاز کرده است. او را پدر عکاسی نوین ایران می دانند. بسیاری از مردم نام او را هم نمی دانند اما همگی با عکس های او آشنا هستند. عکس های نابی از امام خمینی ره ، مقام معظم رهبری و دفاع مقدس

حاج محمود عبدالحسینی عکاسی را از سال ۵۹ آغاز کرده است. او را پدر عکاسی نوین ایران می دانند. بسیاری از مردم نام او را هم نمی دانند اما همگی با عکس های او آشنا هستند. عکس های نابی از امام خمینی ره ، مقام معظم رهبری و دفاع مقدس. ظهر یک روز زمستانی و پس کارگاه عکاسی او چند دقیقه پای صحبت های او نشستیم:

“بوتیا”، شما از سال ۸۰ تا ۸۵ عکاس دفتر نشر آثار رهبری بودید و در سفرهای استانی عکس های نابی از پیوند مردم و ولایت گرفتید. چه احساسی از حضور مردم در این سفر ها می دیدید؟

عبدالحسینی : مردم رهبر خود را می شناسند و مردم از یک گوهر در حد همان گوهر محافظت می کنند بنابراین کسی که محبوب است به همان میزان مردم از او استقبال و بدرقه می کنند.

“بوتیا”،کدام عکس های تان از مقام معظم رهبری را بیشتر دوست دارید؟

عبدالحسینی : من یک سری عکس های منتشرنشده از حضرت آقا دارم که مربوط به سال ۵۹ است و به قول معروف خودمانی است و آنها را خیلی دوست دارم.

شاید یک روزی با خود آقا صحبت کنم و بتوانم آنها را منتشر نمایم.

“بوتیا”،دید مقام معظم رهبری نسبت به اهالی رسانه اعم از خبرنگاران و عکاسان چیست؟

عبدالحسینی : چون ایشان ادیب هستند و با رسانه آشنا هستند ارزش کار خبر و رسانه را می دانند و در موقعیت های مختلف از آنها تقدیر کرده اند.

در سفر هایی که همراه آقا بودم خود ایشان توجه خاصی به اکیپ خبرنگاران داشتند و حتی در سفر اصفهان زمانی که خود من از ایشان خواستم که یک دیدار با خبرنگاران و عکاسان و فیلم برداران داشته باشند و ایشان هم پذیرفتند.

که یک دیدار بیست دقیقه ای داشتند و آنجا به رسانه ها گفتند که اگر کار شما نبود ارزش کار من هم خیلی مطرح و هویدا نمی شد.

“بوتیا”،رهبر انقلاب چقدر به هنر عکاسی آشنا هستند؟

عبدالحسینی : چون آقا ادیب و هنرمند هستند و هرکسی که در حوزه هنر کار می کند در مسایل مختلف هنر شناخت دارد حتی اگر متخصص نباشد.

به طور مثال نمی توان گفت که مثلا من یک عکاسم و از فیلم نمی دانم یا از تئاتر و موسیقی نمی دانم. چون ایشان ادیب هستند و می نویسند با هنر از جمله عکاسی آشنا هستند.

زمانی کسانی که در بنیاد فرح دیبا بودند و هستند مرا به استهزا می گرفتند و می گفتند که تو رفتی عکاس درباری شدی؟! من در جواب می گفتم که من عکاس درباری هستم رییس آن یک فرد فهیم، هنرمند و فرهنگی و هنرپرور است.

کسی که قبل از این که بیاید و رهبری یک جامعه را برعهده بگیرد به عنوان یک نویسنده چندین جلد کتاب دارد.ولی شما در درباری کار می کردید که سواد این را نداشت و حتی یک جلد کتاب هم نداشت.

کسی که نویسنده هست گستره ای از فرهنگ در شخصیت وی است و در زمینه های مختلف مثل موسیقی عکس سینما و … را به صورت صاحب نظر هستند.

و این یک تعارف رسانه ای نیست بلکه می دانم و می توانم ثابت کنم که ایشان مقوله هنر را می شناسند.

به طور مثال کتاب هایی که ایشان می خوانند و بر آنها پاورقی می نویسند

و یا اولین عکسی که از مقام معظم رهبری پس از انتخاب ایشان پوستر شد عکس من بود که از میان عکس ها عکاسان دیگر خود ایشان انتخاب کردند.

و مشخص می شود که از میان عکس هایی که ارسال شده بود ایشان تشخیص دادند که این عکس برای پوستر خوب است، این عکس برای روی جلد مناسب است و …

این می رساند که ایشان شناخت دارند.

“بوتیا”، تلخ ترین عکسی که تا کنون گرفته اید کدام است؟

تلخ ترین عکس من عکس هایی است که در زمان رحلت امام خمینی (ره) گرفتم.

“بوتیا”،عکس امام خمینی ره در منزل در حالی که چای می ریزند را شما گرفتید؟

خیر، متاسفانه عکس های خودمانی که از امام دارند ارزش عکاسی ندارد بلکه ارزش سندیت دارد.

به همین دلیل به دفتر آقا پیشنهاد دادم که به خانواده آموزش دهند که چگونه عکس بگیرند.

چرا که لحظاتی وجود دارد که باید ثبت شود و حتی خانواده ایشان به دلیل رابطه پدرانه ای که با ایشان دارند بهتر از من عکاس می توانند لحظات عاشقانه را ببینند و ثبت کنند.

محمود عبدالحسینی اولین عکاسی بود که پس از انتخاب امام خامنه ای به رهبری انقلاب اسلامی عکس هایی برای پوستر و … از ایشان گرفت. خاطره آن روز را از زبان استاد عبدالحسینی :

 

 

من با پسر آقا صحبت کردم و گفتم دیگر نمی خواهم با عبای مشکی و قهوه ای عکس بگیرم ،رنگ روشن می خواهم.

برای اینکه شناخت پیدا کردم در جامعه چه تصویری اثرگذار است یک آمار میدانی گرفتم که کدام عکس ازامام خمینی (ره) بیشترین تاثیر را دارد. فهمیدم عکسی که از ایشان در آشپزخانه هستند و سینی چای دستشان است.

دیدم چقدر این عکس مهربانانه است و مردمی و تاثیرگذار و همه تیپ آدم ها دوستش دارند من گفتم یک عکسی باید بگیرم که عکسی مهربانانه باشد و بتواند ارتباط برقرار کند .

این یک مورد من به پسرشان گفتم لباس های رنگ روشن بگیرید و بیاورید حتما و لباس های با عبا و قبای تیره هم بیاورید.

اما نکته ای که بسیار تاکید کردم گفتم من آدم خیلی ترسویی هستم چون من دوربین بزرگی دارم و از بالا نگاه می کنم لذا زمانی که سرم را بیاورم بالا از دوربین ببینم جلوی من دو نفر بغل دست آقا دستشان را داخل کت شان کردند فکر می کنم می خواهند به من شلیک کنند . البته ایشان خندیدند چون می دانست من ۸ سال دفاع مقدس بودم وعکس ها یم را دیده بودند و فکر کردند من شوخی می کنم.

گفتم من جدی می گم من از روحی تاثیر می گذارد و اگر قرار این ها من رو بزنند چرا بزنند به قلبم بیایند بزنند به کلیه ام بیایند بیاستند دو طرف من. کنار آقا کسی نایستد.

این را من با زبان طنز گفتم. من می توانستم بگویم  کسی آن جا کنار آقا نیاستد  من عکس نمی گیرم خب آنها هم می گفتند عکس نگیر  بنابراین اینقدر این مساله رو با طنز مطرح کردم تا قانع شدند در کنار آقا محافظ نایستد.

من صندلی ای را که انتخاب کردم صندلی خیلی خاصی بود چون می دانستم دست آقا وقتی می ایستد دستشان را روی دست مجروحشان می گذارند. بنابراین یک صندلی پیدا کردم که آرنج ها رو صندلی قرار بگیرد و این دست برود زیر و آن دست بیاید رو نه اینکه عبا روی دست قرار بگیرد.

مثل بعضی از عکس های قدیمی که نگاه می کنیم می بینیم آقا عبا را روی دست می آورد. من می خواستم خود دست دیده بشود چون دست آقا کارکتر خاصی دارد.

بنابراین روز قبل آمدم یک صندلی انتخاب کردم که این دست به این فرم قرار بگیرد هم به لحاظ ترکیب بندی خیلی شیک و خوب باشد هم این خود دست دیده بشود که کارایی داشته باشد.

زمانی که من آنجا ایستاده بودم می دانستم ساعت ۹ آقا از در می آید زمانی که من دیدم آقا آمدند من حسابی آقا را برانداز کردم بعد رفتند و نشستند.

بعد از سلام و علیک گفتم حاج آقا اگر شما راحت جلوی دوربین بشینید من هم راحت عکاسی می کنم گفتند از هرکس هر جوری عکس می گیرید از من هم عکس بگیرید ایشان فضایی درست کردند که اون هیجان و استرس در من فرو بریزد و من راحت عکس بگیرم.

اما وقتی گفت هر جوری از دیگران عکس می گیری از من هم همانطور عکس بگیر من رفتم جلو چون تو راه که همین فاصله که آمدند من سریع نگاه کردم دیدم گوشه ای از عمامه شان سفید است مثل اینکه گچ ریخته باشد یا سفیدک زده باشد و ابروهاشان هم ریخته پایین رفتم جلو گفتم اگر اجازه بدید من ابروهاتون را درست کنم و آنجا عمامه هم سفیدک زده گفت فکر نمی کنم اجازه بده خودم ببینم رفتند جلوی آئینه و برگشتند مرتب کردند به من گفتند تو چقدر ریز بینی چقدر دقت می کنی اما من چی جواب دادم نگفتم خیلی ممنون مرسی آقا ، من دوباره به ایشون یک کد دادم گفتم من می شناسم شما را گفتم اگر اینکار را نمی کردم شما ماست خور من رو می گرفتید(ماست خور یعنی ایراد به زبان نظامی) یعنی گفتم شما فرمانده کل قوا هستید چون ایشان نظامی کامل مسلط هستند یعنی می خواستم به مخاطبم که در مقابل دوربینم می نشیند بفهمانم ، من می شناسم شما کی هستید و در چه رده ای هستید یعنی این سطوح را کامل مسلط هستم و شناخت دارم بعد تشکر کردند و نشستند.

من دوتا عکس گرفتم اول لباس قهوه ای و مشکی بعد گفتم لطف کنید عوض کنید و عوض کردند یک عکس دیگر گرفتم عکس چهارم را که خواستم بگیرم گفتم من یک عکس می خوام بگیرم که متفاوت باشد عکسی که همه گرفتند خب گرفتند من عکسی می خوام که متفاوت باشد، شادمانه و مهربانانه باشد. حس مردمی آن بیشتر غالب باشد خب عکسی که می خواستم که آقا لبخند بزند یک لطیفه نمی توانستم تعریف کنم.

شناخت داشتم کسی که در مقابل دوربین من نشسته با زبان عربی مسلط است شناخت داشتم کسی که در مقابل من نشسته قرآن را حفظ است شناخت داشتم که معانی کلمات واژه ها و آیات و جملاتی را که در قرآن است مسلط است می داند و می فهمد بنابراین من زمانی که دوربینم کاملا آماده بود برای اینکه بتوانم ارتباط خوب برقرار کنم بایستی چشم تو چشم شروع کردم با آقا صبحت کردند گفتم حاج آقا من این دوتا عکس اولی را که گرفتم خیلی خوب بود اما أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ بودند حالا می خواهم عکسی بگیرم که  رُحَماءُ بَینَهُم باشد.

ایشان شروع کردند به لبخند زدند یعنی متوجه شدند این دیالوگی که من دارم باهاشون برقرار می کنم برای چیست.

من نمی توانستم آنجا مطلب دیگری بگویم  اگر می گفتم آقا یک لبخند بزنید خب خیلی مصنوعی می شود عکسی که تو آن خندیده معلوم می شود با تمام وجود لبخند زده چون وقتی  (آیه قران أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم را گفتم آقا فهمیدند که عکس ها جدی بوده من الان یک عکسی می خواهم که شاد باشد و لبخند داشته باشد و من دوتا عکس گرفتم از آن لحظه چون دوربینم دیجیتال نبود باید کوک می کردم و توانستم دوتا عکس گرفتم اون دوتا عکس هم که گرفتم آقا تمام شد دور و بری های آقا گفتند نمی خوای عکس بگیری گفتم نه دیگه تمام شد آن چیزی که می خواستم ثبت کردم و گرفتمش و الان هم روی کتاب ها و خیلی جاها استفاده می شود.

هیتلر-بخش-9-زندگینامه

۴۹۳ بازديد


تا اواخر ۱۹۴۴، ارتش سرخ و متفقین غربی درحال پیشروی به آلمان بودند. هیتلر که ارتش سرخ را قدرتمندتر و راسخ‌تر از قوای ارتش‌های غربی می‌دانست، تصمیم گرفت سربازان آماده نبرد باقی‌مانده خود را علیه آمریکا و بریتانیا بسیج کند.[۳۰۳] در ۱۶ دسامبر، او نیروهای خود را به نبرد آردنن گسیل کرد تا باعث جدایی میان متفقین غربی شود و شاید بتواند آن‌ها را قانع کند که با آلمان علیه شوروی متحد شوند.[۳۰۴] پس از چند پیروزی موقتی، عملیات آلمانی‌ها شکست خورد.[۳۰۵] در ژانویه ۱۹۴۵ که بیشتر آلمان ویران شده بود، هیتلر در رادیو گفت: «هرچقدر هم که این بحران در این لحظه مرگبار به نظر برسد، با اراده تغییرناپذیرمان، علی‌رغم همه چیز، بر آن غلبه خواهیم کرد.»[۳۰۶] او که عقیده داشت با شکست نیروهای نظامی آلمان، کشور مذکور دیگر حق حیات به عنوان یک ملت را ندارد، دستور داد همه زیرساخت‌های کشورش را قبل از اینکه به دست متفقین افتند، نابود کنند.[۳۰۷] وزیر تسلیحات آلبرت اشپر مأمور انجام این راهبرد زمین سوخته بود اما او به صورت مخفیانه از دستور هیتلر سرپیچی کرد.[۳۰۸][۳۰۹] امیدهای هیتلر برای مذاکرات صلح با ایالات متحده و بریتانیا بعد از مرگ رئیس‌جمهور آمریکا فرانکلین روزولت افزایش یافت اما برخلاف انتظارات او، این هیچ تغییری در میان متفقین ایجاد نکرد.[۳۰۴][۳۱۰]

در ۲۰ آوریل، تولد ۵۶ سالگی‌اش، هیتلر برای آخرین بار از فورربونکر[و ۹۰] خارج شد. در باغ ویران شده ساختمان صدارت عظمای رایش، او به کودک سربازان جوانان هیتلری که در آن زمان مشغول جنگیدن با ارتش سرخ در نزدیکی برلین بودند، نشان صلیب آهنین اهدا کرد.[۳۱۱] تا آوریل ۲۱، نیروهای ارتش سرخ متعلق به جبهه اول بلاروس به فرماندهی گئورگی ژوکوف به صفوف دفاعی نیروهای ژنرال گوتهارد هاینریتسی در نبرد ارتفاعات زی‌لو نفوذ کرده و به حومه برلین رسیده بودند.[۳۱۲] هیتلر که وخامت اوضاع را نمی‌پذیرفت، به نیروهای Armeeabteilung Steiner که از نظر تعداد و تجهیزات در مضیقه بودند و فلیکس اشتاینر فرماندهیشان می‌کرد، امید بست. او به اشتاینر دستور داد به جناح شمالی نیروهای پیشروی کرده حمله کند و ارتش نهم ورماخت هم به شیوه گازانبری سمت شمال حمله‌ور شود.[۳۱۳]

 
۲۰ آوریل ۱۹۴۵، آخرین حضور هیتلر در انظار عمومی در باغ صدارت عظمای رایش. ده روز بعد از این دیدار، آدولف هیتلر و اوا براون خودکشی کردند.
 
صفحه اول روزنامه نیروهای مسلح آمریکا با نام «نوارها و ستارگان» که مرگ هیتلر را اعلام کرده‌است

در یک کنفرانس نظامی به تاریخ ۲۲ آوریل، هیتلر دربارهٔ تهاجم اشتاینر پرسید. به او گفته شد حمله انجام نشده‌است و نیروهای شوروی وارد برلین شده‌اند. او از همه غیر از ویلهلم کایتل، آلفرد یودل، هانس کربس و ویلهلم بورگدورف خواست که اتاق را ترک کنند،[۳۱۴] بعد به‌طور شدید اللحنی از خیانت و عدم کفایت ژنرال‌هایش گفت و برای اولین مرتبه اعتراف کرد که «همه چیز از دست رفته‌است.»[۳۱۵] سپس اعلام کرد که تا آخر در برلین خواهد ماند.[۳۱۶]

تا ۲۳ آوریل برلین توسط ارتش سرخ محصور شده بود[۳۱۷] و گوبلس از شهروندان خواست از برلین دفاع کنند.[۳۱۴] در همان روز، گورینگ از برشتس گادن[و ۹۱] تلگرافی فرستاد مبنی بر اینکه لازم است خودش رهبری آلمان را برعهده بگیرد، زیرا هیتلر در برلین گیر افتاده‌است. او ضرب‌العجلی تعیین کرد که پس از آن هیتلر را در شرایطی به حساب می‌آورد که امکان رهبری آلمان را ندارد.[۳۱۸] در جواب هیتلر دستور به بازداشت گورینگ داد و در وصیت‌نامه ۲۹ آوریل خود، گورینگ را از همه مناصب حکومتی‌اش خلع کرد.[۳۱۹][۳۲۰] در ۲۸ آوریل، هیتلر پی برد که هیملر، که در ۲۰ آوریل برلین را ترک کرده بود، مشغول مذاکره با متفقین غربی جهت تسلیم‌شدن است.[۳۲۱][۳۲۲] نتیجتاً، دستور داد بازداشتش کنند و هرمان فگلاین (نماینده اس‌اس هیملر در مقر هیتلر در برلین) را نیز اعدام کرد.[۳۲۳]

در نیمه شب ۲۸–۲۹ آوریل هیتلر در یک مراسم کوچک در فورربونکر با اوا براون ازدواج کرد.[۳۲۴] بعد از ظهر، به آدولف هیتلر خبر رسید که روز قبل موسولینی توسط جنبش مقاومت ایتالیا اعدام شده‌است. این احتمالاً انگیزه او برای اجتناب از دستگیر شدن را افزایش داد.[۳۲۵]

در ۳۰ آوریل، زمانی که هیتلر و اوا براون خودکشی کردند، نیروهای شوروی تنها یک یا دو بلوک با ساختمان صدارت عظمای رایش فاصله داشتند.[۳۲۶][۳۲۷] اجساد آن‌ها به باغ پشت ساختمان برده شد[۳۲۸] و درحالی که بمباران توسط ارتش سرخ ادامه پیدا می‌کرد، با بنزین سوزانده شدند.[۳۲۹][۳۳۰] کارل دونیتس[و ۹۲] و یوزف گوبلس به ترتیب مناصب هیتلر به عنوان رئیس کشور و صدر اعظم را برعهده گرفتند.[۳۳۱]

برلین در دوم مه تسلیم شد. اسناد شوروی که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی فاش شد، ذکر می‌کند که اجساد هیتلر، براون، یوزف و ماگدا گوبلس و ۶ فرزندشان، هانس کربس و سگ هیتلر بلوندی احتمالاً دفن، سپس نبش قبر و منتقل شده‌است.[۳۳۲] در ۴ آوریل ۱۹۷۰، یک گروه کاگ‌ب پنج تابوت چوبی را در اسمرش در ماگدبورگ نبش قبر کردند و اجساد را سوزانده و به رود بیدریتس، انشعابی از البه، ریختند.[۳۳۳] به گفته کرشاو، زمانی که ارتش سرخ اجساد براون و هیتلر را پیدا کرد، آن‌ها شدیداً سوخته بودند و تنها فک پایینی مشخص بود که به هیتلر تعلق دارد

هیتلر در خانواده‌ای با یک مادر مؤمن به مسیحیت کاتولیک و یک پدر روحانی‌ستیز متولد شد؛ پس از ترک خانه، او هرگز در آیین عشای ربانی شرکت نکرد و هفت آیین را به جا نیاورد.[۳۸۳][۳۸۴][۳۸۵] آلبرت اشپر ذکر می‌کند که ضدیت هیتلر با کلیسا بنا به دلایل سیاسی بود و درحالی که او هرگز به صورت رسمی دین خود را ترک نکرد، هیچ علاقه‌ای هم به آن نشان نمی‌داد.[۳۸۶] اشپر اضافه می‌کند هیتلر باور داشت در صورتی که یک دین سازماندهی شده وجود نداشته باشد، مردم رو به سوی عرفان خواهند گذاشت؛ مسلکی که آن را موجب عقب افتادگی می‌دید.[۳۸۶] هیتلر اعتقادات دینی ژاپنی‌ها یا اسلام را دین مناسب‌تری برای آلمانی‌ها می‌دانست، زیرا بر آن بود که مسیحیت باعث نرم‌خویی جامعه می‌شود.[۳۸۷]

جان اس. کانوی می‌گوید هیتلر اساساً با کلیساهای مسیحی ضدیت داشت.[۳۸۸] بنا به گفته بولاک، هیتلر به خدا باور نداشت، روحانی‌ستیز بود و با دید تحقیر به اخلاقیات مسیحی نگاه می‌کرد، زیرا آن را در مغایرت با «بقای اصلح» می‌دید.[۳۸۹] او آن ابعاد پروتستانتیسم را که با دیدگاه‌هایش مناسب بود را می‌پسندید و برخی عناصر کلیسای کاتولیک مانند سلسله مراتب آن، نیایش‌سرایی و اصطلاحات آن را اقتباس کرده بود.[۳۹۰]


 
از دید هیتلر، کلیسا یک سازمان سیاسی محافظه‌کار مؤثر در جامع بود[۳۹۱] و در قبال آن سیاستی را اتخاذ می‌کرد که به سود اهداف سیاسی‌اش در همان لحظه باشد.[۳۸۸] در انظار عمومی، هیتلر معمولاً لب به ستایش «میراث مسیحی» و «فرهنگ آلمانی مسیحی» می‌گشود و از «عیسیِ آریایی» که با یهودیان جنگید سخن می‌گفت.[۳۹۲] با این حال گفته‌هایش در ستایش مسیحیت با آنچه در خفا می‌گفت، در تضاد بود؛ مانند «چرند» و «مزخرف بنا شده بر دروغ» توصیف کردن مسیحیت.[۳۹۳]

بر اساس یک گزارش دفتر خدمات راهبردی ایالات متحده، یکی از اهداف طرح جامع نازی‌ها این بود که تأثیر کلیساهای مسیحی در رایش را از بین ببرند.[۳۹۴][۳۹۵] هدف نهایی هیتلر، نابودی کامل مسیحیت بود.[۳۹۶] او از همان آغاز چنین هدفی داشت، اما بیان کردن آن به صورت عمومی را غیر مقتضی یافته بود.[۳۹۷] بنا به گفته بولاک، هیتلر بنا داشت تا پایان جنگ برای انجام نقشه خود صبر کند.[۳۹۸]

اشپر نوشته‌است که هیتلر نسبت به باورهای عارفانه هیملر و آلفرد روزنبرگ و تلاش هیملر برای اینکه باورهای اساطیری را با خط مشی اس‌اس درآمیزد، نظری منفی داشت. او عملگرا بود و تمرکز خود را بر روی مسائلی می‌گذاشت که آن‌ها را کاربردی می‌دید.[۳۹۹][۴۰۰]

سلامتی

محققان حدس‌های مختلفی زده‌اند که هیتلر از امراضی چون سندرم روده تحریک‌پذیر، بیماری‌های پوستی، آریتمی قلب، تصلب شرایین،[۴۰۱] بیماری پارکینسون،[۲۹۶][۴۰۲] سیفلیس،[۴۰۲] آرتریت گیجگاهی[۴۰۳] و وزوز گوش[۴۰۴] رنج می‌برد. در گزارشی که به سال ۱۹۴۳ برای دفتر خدمات راهبردی توسط والتر سی. لانگر از دانشگاه هاروارد تهیه شد، ذکر گردیده که هیتلر یک سایکوپاتی و دارای اختلال روانی است.[۴۰۵] روبرت جی.ال. وایت در کتابی به سال ۱۹۷۷ حدسی را مبنی بر ابتلای هیتلر به اختلال شخصیت مرزی مطرح کرد.[۴۰۶] هنریک ابرل و هانتس-یواخیم نئومان معتقدند علی‌رغم آن‌که هیتلر از تعدادی مریضی از جمله بیماری پارکینسون رنج می‌برد، او دارای توهمات پاتولوژیکال نبود و از تصمیمات خود کاملاً آگاه و در نتیجه مسئول آن‌ها بود.[۴۰۷][۳۱۵] اثبات نظریات مربوط به وضعیت پزشکی هیتلر سخت است و دادن وزن بیش از حد به آن‌ها می‌تواند باعث شود اتفاقات روی داده در دوره نازی به مشکلات احتمالی سلامت یک شخص نسبت داده شود.[۴۰۸] کرشاو معتقد است با بررسی نیروهای اجتماعی که منجر به دیکتاتوری نازی‌ها و سیاست‌های آن‌ها شدند، دید وسیع‌تری به تاریخ آلمان می‌گشاید، تا اینکه دلایل جنگ جهانی دوم و هولوکاست در یک نفر جستجو شود.[۴۰۹]

هیتلر در دهه ۱۹۳۰ رژیمی اغلب گیاهی اتخاذ کرد[۴۱۰][۴۱۱] و بعد از ۱۹۴۲ دیگر گوشت و ماهی نخورد. او تصاویر کشتار حیوانات را به مهمانانش نشان می‌داد تا آن‌ها را از خوردن گوشت بر حذر دارد.[۴۱۲] بورمان در نزدیکی برگهوف گلخانه‌ای ساخته بود تا میوه و سبزی تازه همیشه در دسترس هیتلر باشد.[۴۱۳]

او همچنین در همان زمان که گیاه‌خوار شد، نوشیدن الکل را هم کنار گذاشت و تنها در مناسب‌های اجتماعی به ندرت آبجو یا شراب می‌نوشید.[۴۱۴][۴۱۵] او در بیشتر عمرش از دخانیات دوری می‌جست اما در دوره جوانی‌اش بسیار (۲۵ تا ۴۰ سیگار در روز) سیگار می‌کشید؛ در نهایت آن را «هدر دادن پول» یافت و کنارش گذاشت[۴۱۶] و همچنین به اطرافیانش که آن‌ها هم سیگار کشیدن را ترک می‌کردند، ساعت طلا هدیه می‌داد.[۴۱۷] بعد از ۱۹۳۷ برخی مواقع آمفتامین مصرف می‌کرد و در اواخر ۱۹۴۲ به آن اعتیاد پیدا کرد.[۴۱۸] اشپر مصرف آمفتامین توسط او را به تصمیمات دمدمی‌مزاجانه و انعطاف‌ناپذیر هیتلر چون مخالفت با عقب‌نشینی‌های نظامی مربوط دانسته‌است.[۴۱۹]

تئودور مورل، پزشک مخصوص هیتلر، در سال‌های جنگ ۹۰ داروی مختلف برای او تجویز کرد و هیتلر روزانه تعداد زیادی قرص را به دلیل مشکلات مزمن معده و دیگر امراض می‌خورد.[۴۲۰] او به‌طور معمول باربیتورات، افیون، کوکائین،[۴۲۱][۴۲۲] پتاسیم برمید و شابیزک مصرف می‌کرد.[۴۲۳] در نتیجه انفجار کودتای ۲۰ ژوئیه، به سوراخی پرده گوش دچار شد و ۲۰۰ تراشه چوب را باید از پایش خارج می‌کردند.[۴۲۴] ویدیوها نشان می‌دهد که دست چپ او لرزش داشته و در زمان راه رفتن می‌لنگیده. این‌ها قبل از جنگ آغاز شدند و تا پایان عمرش رو به وخامت گذاشتند.[۴۲۰] ارنست-گونتر شنک و دیگر دکترهایی که هیتلر را در هفته‌های پایانش عمرش ملاقات کردند، تشخیصشان بر ابتلای او به بیماری پارکینسون بوده‌است

شواهد جدید نشان می‌دهد بیش از ۶۵ هزار تن از سموم بسیار خطرناکی که آدولف هیتلر، رهبر حزب آلماننازی قصد داشت به وسیله آن‌ها برنامه تسلیحات شیمیایی خود را پیش ببرد، در سال‌های جنگ جهانی دوم در دریای بالتیک تخلیه شده است.

زیست شناسان دریایی با بررسی حلقه‌های درخشان سبز رنگ در اعماق دریا به وجود اثراتی از گاز خردل پی برده‌اند. این آلودگی دریایی که «حلقه سبز رنگ مرگ» نام گرفته، درنتیجه واکنش‌های شیمیایی گاز خردل و فساد تدریجی جلبک‌ها ایجاد شده است. آن‌ها با اشاره به عمق آلودگی نسبت به «فاجعه زیست محیطی» هشدار داده‌اند.